روز جمعه (دوماه و 16 روزگي)
امروز از صبح خوابيده بودي. و غروب به همراه خاله هاله و دخترخاله هاي گلت مهرآرا و مهرآسا كوچولو سوار كالسكه كرديمت و به پارك محلي رفتيم. تا يه كمي هوا عوض كنيم شايد معده درد من هم خوب بشه اما خوب نشد. حالا هم ماماني كه اومد خونه مشغول نوشتن خاطراتته. انشالله از اين به بعد بهتر از اين برات مي نويسم. ببخش پسرم كه عجله اي نوشتم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی