مهدیمهدی، تا این لحظه: 11 سال و 30 روز سن داره

بامزی

گريه نيمه شب مهدي

13/0/29 11:51
نویسنده : مامانی
25 بازدید
اشتراک گذاری
ديشب مهدي ما يهو از خواب پريد و گريه‌اي شبيه جيغ كشيد به طرفش رفتم بغلش كردم آروم نميشد. فكر كردم يا مورچه اي دندونش گرفته يا دل درد داره هر كاري كردم و آروم نشد كمي آب بهش دادم ولي بعد دوباره از نو شروع كرد به گريه شديد... بغلش كردم كمي آروم گرفت دوباره خوابوندمش ولي آروم نگرفت و دوباره گريه سر داد.....

رو به مادرجون كردم و گفتم شايد خوابي ديده... گفتم مهدي خواب ديدي عزيزم؟ آروم باش من كنارت هستم... گفت: بابا... بابا.. دوباره گريه كرد. و دستش رو به سمت در تكون داد دد... بابا...بابا دد..

گفتم باشه بريم بابا... آروم شد و خنديد... بغلش كردم و گفتم مادرجون ما داريم ميريم پيش بابا ... رو به مادرجون دستشو به معني باي باي تكون داد و گفت با باي... بلندش كردم و به سمت در رفتم و كنار در اندكي باهاش بازي كرده حواسش رو پرت كردم تا اينكه از ذهنش بيرون رفت و با آرامش خاطر تا صبح خوابيد.

مهدي براي چندمين بار دلش براي باباش تنگ شده... كوچولوي قشنگم من هم دلتنگ پدرت هستم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بامزی می باشد