مهدیمهدی، تا این لحظه: 11 سال و 30 روز سن داره

بامزی

تیرماه 94 - خستگی مامان

1394/7/19 9:49
نویسنده : مامانی
30 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا

پسر قشنگم این روزا حسابی کارت شده بریز و بپاش من هم جمع می کنم. صبح ها دیر از خواب پامیشی شبها هم دیر میخوابی. صبح که از خواب پا شدم بابایی و تو هنوز خواب بودین.. بعدش به خاطر شیرخوردن از خواب پاشدی بعدش کمی شیرموز درست کردم و بعد صبحانه رو آماده کردم اما تو اصلا به هیچ کدومش لب نزدی بعد خونه رو تمیز کردم بابایی هم رفت سرکار. بعدش بردمت حموم خیلی آب بازی کردن رو دوست داری. وقتی متوجه میشی میخوام حموم ببرمت تا زمانی که بخوام ببرمت اونقدر ناراحتی می کنی تا من مجبور بشم حموم بردنت رو اولویت قرار بدم. بعدش هم ظرفا رو شستم و لباسا رو توی ماشین ریختم و شستم کلا کار هر روزم شده تمیز کردن و مرتب کردن خونه. ولی بعد از شستن ظرفا اومدم دیدم تمام اسباب بازیات رو توی اتاقت و هال پخش کردی و از من میخواستی باهات توپ بازی کنم اما کمی بازی کردم لج اوردی بخوابی خوابوندمت و دوباره همه وسایلا رو سرجاش گذاشتم البته به زودی نیز دوباره همه جا بهم ریخته میشه. درسته خسته میشم اما خوشحالم که هستی خداروشکر می کنم که تورو به ما داد و وجودت زندگیمون رو شیرین تر کرد.

راستی از زمانی که یه کفش تابستونی خوشگل برات خریدیم یکی دوبار بیشتر نپوشیدی خیلی دلت میخواد کفش رو بپوشی و بری بیرون. تا جمعه برنامه ریزی می کنیم و میزنیم بیرون. الان هم مامان باید بره کم کم شام آماده کنه. بعدش یه عالمه باهم بازی کنیم...

خیلی دوستت دارم. میبوسمت.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بامزی می باشد