مهدیمهدی، تا این لحظه: 11 سال و 16 روز سن داره

بامزی

ماجراهای مهدی در بانک

1394/8/3 14:39
نویسنده : مامانی
118 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا

 

ما به همراه مادرجون بانک رفته بودیم تا کارهای بانکی انجام بدیم و البته در دوبانک نزدیک به هم. برای همین بابایی برای کارهای بانکی مجبور میشه به بانک نزدیک مراجعه کنه و تو پیشم بودی وقتی بابایی از بانک خارج می شد براش دست تکون دادی بوسه فرستادی و اونجا توی بانک اونقدر شیرین کاری کردی که برای مردم و ریس بانک جالب بود و کلی جلب توجه کردی و همه یه جورایی نازت می دادن ریس بانک هم راه به راه بهت شکلات می داد وقتی می گفتم بشین اینقدر صندلی ها رو بهم نریز ریس بانک می گفت کاری بهش نداشته باشین اجازه بدین بازی کنه ماشالا پسر مهربون و دوست داشتنیه. و یه خانومی هم بهش شکلات می خواست بده مهدی تا اومد بگیره خانومه دستش رو کشید و مهدی ناراحت شد و دیگه خانومه هرچی تعارف کرد دیگه مهدی ازش نگرفت خانومه گفت ماشالا چقدر بهش برخورده. دیگه از من قبول نمی کنه خیلی ناراحت شده. خندم گرفته بود حسابی توی بانک تا تونستی شکلات خوردی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بامزی می باشد