ان شاء الله قلب مهربونت برای همیشه بتپه عزیزم
به نام خدا این روزها رفتار مهدی خیلی شیرین تر از قبل شده. حتی شعور و درکش هم بیشتر شده. مادرجون (بابایی) خونه ما اومده بودن. حسابی با مهدی سرگرم شد. و کلی بازی می کردن با هم. مهدی از بس که فکر می کنه مادرجون هم بازیشه کلی سربه سرش میزاره. داشتیم شام می خوردیم و البته دوغ هم بود من از دوغ داخل لیوان ها ریختم و جای همگی سبز شام می خوردیم که لیوان دوغ مادرجون خالی شد... مهدی دوغ رو برداشت بریزه داخل لیوان و گفت مامان یون بخور... وقتی بطری دوغ خالی شد و دید لیوان مادرجون خالی شده از لیوان خودش میخواست برای مادرجون بریزه که گفتم مهدی زشته عیبه... خیلی ممنون که می خوای دوغت رو بدی مادرجون ولی این برای خودته چون دهن زدی دیگه نباید ت...
نویسنده :
مامانی
14:03